اتفاق های خوب و بد
سلام بالاخره بعد از یه مدتی اومدم تا بنویسیم..
اول از همه خبرهای خوب را میگم..
اول از همه باید بگم خداروشکر جواب آزمایشم مشکلی نداشت و دکتر گفت خیالت راحت باشه .
خوشگل مامانی یه خبر خوب دیگه هم اینه که مامان جون میخواد بیاد پیش ما آخ جوننننننن...خیلی خوشحالم دیگه تنها نیستیم فقط یه مشکلی هست و اونم انجام دادن کارهای سفارت هست که کمی طول می کشه امیدوارم مامان جون قبل از اینکه شما بدنیا بیای اینجا باشه .ولی خب خیلی خبر خوبی بود مگه نه ؟ راستش زمانی که شما میخوای به دنیای ما قدم بزاری هوا خیلی سرده فکر نکنم بتونیم زیاد بیرون بریم و مامان جون بیشتر توی خونه هست البته مشکل بعدی هم اینه که پای مامان جون درد میکنه و از سال گذشته که پاش شکست هنوز خوب نشده به همین خاطر زیاد نمیتونه راه بره امیدوارم زود زود پاش خوب بشه .
و اما خبر بد اینه که :
مامانی سرما خورده .
خیلی احساس خستگی میکنم و بدنم هم خیلی درد میکنه و سرفه که میکنم پهلوهام درد میگیره .دکتر نرفتم چون میدونم دکتر برم بهم دارو نمیده چون اینجا دکتراش دارو نمیدن..فکر کنم کار خوبی میکنن منم زیاد با قرص موافق نیستم ...به همین خاطر سعی میکنم داروهای گیاهی که خوب باشه و برای شما هم ضرر نداشته باشه بخورم.خیلی ناراحتم از اینکه سرما خوردم همش نگرانت هستم اما شما هم کم نمیزاری و حسابییییییی موج مکزیکی میری قربونت این تکونهای شدیدت برم من .
ولی واقعا مادر بودن یه حس خاصی هست که اصلا نمیشه توصیفش کرد ..مثلا وقتی کم تکون میخوری نگران میشم و وقتی هم مثل الان موج مکزیکی میری دوباره نگران میشم !!!!
خیلی دوست دارم خیلی...