رونیارونیا، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 5 روز سن داره

رونیا هدیه آسمانی

نگرانی

1391/6/27 19:52
نویسنده : mamani
804 بازدید
اشتراک گذاری

دختر گلم مامانی خیلی ناراحته , امروز نوبت دکتر داشتم اولین نفر هم من بودم مثل همیشه همه آزمایش هارو انجام دادم و در آخر هم نوبت صحبت خانم دکتر شد درباره آزمایش و همینطور سونو که دختر گلمون را ببینیم , خانم دکتر مهربون اول از همه گفت که سه روز دیگه میگه که لازم هست دوباره آمپول روگام را بزنم یا نه.

( شیرینم چون مامانی گروه خونیش منفی هست باید این آمپول را حتما بزنه , البته یه بار این آمپول را زدم که البته سوتی هم دادم نمیدونستم توی کمر زده میشه و روی تخت رو به شکم خوابیدم و بعد .... خودت هم که بقیه اش را میدونی چشمک)...

تا اومدم بلند شم که برم روی تخت بخوابم برای سونو دیدم که خانم دکتر دوباره گفت : که توی ادرار مامانی خون دیده و گفت که باید آزمایش باشه و تنها کاری که الان به من گفت انجام بدم این بود که مایعات زیاد بنوشم... قرار شد جواب این آزمایش هم سه روز دیگه بده خیلی نگرانم خیلی ..اصلا انگار وقتی راه میرم توی خواب هستم , گاهی احساس میکنم چقدر تنهام , وقتی از مطب دکتر اومدم کلی گریه کردم گفتم ای کاش منم پیش خانواده ام بودم کاش کسی بود که کمتر مشکلاتم را احساس کنم , همه میگن نگران نباش  اما جای من نیستن , نمی دونن توی دلم چی میگذره , نمیدونم چطور این دوروز را سپری کنم کاش که زودتر بگذره و جواب آزمایش را بگیرم..... از خدای مهربون میخوام همیشه کنارم باشه ....

مشکل بعدی مامانی دندونهاش هستن که درد گرفته , میدونم برم دکتر میگه باید بکشیش آخه دندون عقلم هست اما نمیخوام توی دوران بارداری دارویی استفاده کنم ...از طرفی هم میترسم عفونت کنه و برای شما ضرر داشته باشه ...آخه سال گذشته که دندونم را کشیدم کلی درد داشت و بعدش هم عفونت کرد خیلی خیلی اذیت شدم...

خدایا شکرت.. اما دوران بارداری سختی داشتم و شاید تنهاییم باعث میشه که بیشتر مشکلاتم را حس کنم...اما همه اینها ارزش داره چون سه ماه دیگه دختر گلم را بغل میکنمقلب. دنیای من خیلی دوست دارم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (8)

الهه
27 شهریور 91 21:28
ساحل جونم خوبی؟ نمیدونم چی بگم چون به قول خودت به جات نیستم که حرفی بزنم اما به رسم دوستی و برای آروم شدنت میگم که وقتی خدارو داری احتیاج به هیچ کس نداری و خودتو بسپر به خودش ،بابت خون توی ادرارت هم نگران نباش دوستم ایشالله که هیچی نیست ، صلوات نذر کن.
مراقب خودت و دخملیمونم باش.


مرسیییییییی الهه جونم, شما هم برام دعا کن.
و مواظب خودت و نینی گلت باش.


الهه
28 شهریور 91 21:43
ساحل جان منو اشتباه نگرفتی؟
آخه من که نی نی ندارم دوستم


وای ببخشید آخه یکی از دوستام هم اسمش الهه هست و بارداره ببخشید اشتباه فکر کردم..



عروسک خانوم
29 شهریور 91 12:11
بی خودی نیست که بهشت زیر پای مادران است


درسا کوچولو و مامان
31 شهریور 91 19:28
سلام خانومی نگران نباش می دونی هرکسی فکر میکنه که دوران بارداری خودش خیلی سخت تر از بقیه است قبول دارم خیلی ها خوش شانسن و باردار که میشن اخ نمیگن...
اما ....
منم دیابت بارداری دارم و یه جورایی هیچی نمی تونم بخورم همشم نگرانم که مشکلی پیش بیاد اما همین نگرانی ها هم واسه نی نی خوب نیستا راستی من به خانوادم نزدیکم اما چیزی از مشکلاتم کم نشده چون هرچی هم میگن چیزی نیست باز من نگرانم پس زیاد غصه نخور مراقب خودتم باش یه بوسم واسه نی نی می فرستم


ولی قدر این نزدیک بودن به خانواده را حسابیییییی بدون...تنهایی خیلی سخته ...
امیدوارم بارداری راحتی داشته باشی..دیابت بارداری هم خوب نیست همش آدم استرس داره ..مواظب نینی گلت باش..
مهبا
7 مهر 91 11:48
ساحل جونم ایشالا این سختیها تموم میشه و نی نی نازتو بغل میگیری بعد که یه لبخند واست بزنه همششش یادت میره انگار خوشبخترین زن روی زمینی!


وای خیلی منتظرم تا زودتر ببینمش هرچند که دلم برای این دوران هم تنگ میشه
مامی سمیرا
12 مهر 91 21:57

سَـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلامممممممممممم
دوست جونم خیــــــــلی بهت تبریک میگم که مامی یه دختر ناز شدی...
حرف منو شاید الان نفهمی اما واقعا دختر یه چیز دیگست

دوست جون قلمبه...i love u


مرسی عزیزمممممم..
دنیا جون جونی
14 مهر 91 18:04
ایشالله به سلامتی عزیزمممممممممم....بیا وبو آپ کن ساحل جون...


مرسی دنیا جون..چشم حتما .
مهبا
16 مهر 91 20:35
ای جونم انقده دوست میدارم نینی ابراز وجود میکنه اذیتت میکنه ههههه بزن خاله جون لگد بزننننننننننننننننننننننننننننننننننننننن ههههه بوووووس فرشته کوچولو


عجب خاله ای !!! گاهی انقدر محکم لگد میزنه که واقعا دردم میگیره ..