عروسکم یه ماهه شد ..
نازنینم دیروز یه ماهت تمام شد و وارد ماه دوم شدی.
یه ماه از زندگی جدیدت میگذره , روزهای اول خیلی آروم بودی شبها فقط برای شیر بیدار میشدی و گریه نمیکردی اما الان بیشتر گریه میکنی که البته به خاطر شکم دردت هست .ماما گفت که تا سه ماهگیت این دردها ادامه داره کاش میتونستم بهت کمک کنم که درد نداشته باشی تنها کاری که میتونم این مواقع انجام بدم اینه که پوشکت را دربیارم و پاهات را روی شکمت ماساژ بدم آخه اینجوری خیلی آروم تر میشی ...
دیگه الان خیلی قشنگ نگاه میکنی سرت را هم به سمت تصویر میگردونی خیلی این حرکتت شیرینه ..
چهارشنبه سه تایی رفتیم محل کار بابایی آخه خیلی سفارش کرده بودن که ببریمت خیلی دوست داشتن شمارو ببینن , وقتی رفتیم دوستای بابایی اومدن و شمارو دیدن خیلی تعریف کردن و البته برات هم کادو خریده بودن یه بشقاب غذاخوری با قاشق و یه عروسک که همشون فوق العاده خوشگل و شیک بودن ..
چندباری هم تا مرکز شهر رفتیم که آخرین بار شما خیلی گریه کردی و من دوبار مجبور شدم برم توی اتاق پرو فروشگاه بهت شیر بدم ..
خلاصه اصلا متوجه گذشت زمان نمیشم شما اصلا برام وقت آزاد نمیزاری , بابایی هم خیلی بهم کمک میکنه گاهی شمارو نگاه میداره تا من برای خودم وقت داشته باشم خیلی ازش ممنونم ...
این هم عکسهای جدیدت.