نمونه ای از کمک بابایی
عزیزم امروز بابات تصمیم گرفت که به مامانت کمک کنه و ظرفهارو بشوره منم خوشحال نشسته بودم که یه دفعه ای دیدم یه صدای بلندی اومد کلی ترسیدم ..صدای بابایی اصلا نمی اومد مطمئن شدم که بلههه بازم خرابکاری کرده ...رفتم دیدم که ظرف سالادخوری را شکونده ..کمی دعواش کردم آخه همیشه بابات وقتی میخواد کمک کنه از این اتفاق ها می افته یا مثلا بعدش رفته بود ظرف کشک را که گذاشته بودم روی گاز دست زده بود و اجاق گاز را زیاد کرده بود که تمام آشپزخونه شده بود کشکی..
...منم سریع یه عکس گرفتم که یادگاری باشه
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی