بازگشت همه به سوی اوست....
خدای مهربونم خودت بنده هات را به این دنیا میاری بهشون زندگی میدی و یه روز هم می بریشون پیش خودت...ولی نمیدونی برای ماها که رفتنشون را می بینیم چقدر سخته که ببینیم دیگه کنارمون نیستن...
هفته پیش بود که فهمیدم همه دارن یه موضوعی را از من پنهان میکنن ...میدونستم مربوط به بابابزرگم میشه آخه وقتی رفته بودم ایرن ازش آزمایش گرفته بودن و فهمیده بودن که سرطان داره .اما ما باور نداشتیم...یعنی مثل مامان بزرگم شده بود ای خداجون چه حکمتی توی کارهات هست...ولی من که بودم همه چی خوب بود حالش خوب بود...تا اینکه بعد از 6 ماه هفته پیش فهمیدم دیگه بابابزرگ نتونسته با مریضیش مقابله کنه و به سوی خدا رفته ...رفته کنار مامان بزرگم .
خیلی برام سخت بود خیلی...همیشه میگم دلم برای تنهاییش می سوخت ...تنها روی بالکن خونش می نشست و توت خشک هارو با چه ذوقی تمیز میکرد که وقتی اگر بچه های بی معرفتش اومدن بتونه ازشون پذیرایی کنه ...برای انگشت های پینه بسته اش ...صورت آفتاب سوخته اش دلم براش می سوخت ...یادش بخیر صبح های زود بلند میشد بلند بلند قرآن میخوند.......
خدای مهربونم نزار دیگه هیچکسی مثل پدربزرگم تنها باشه ...نزار همیشه چشمش به در باشه اما اون در هیچ وقت هم زده نشه...ای خدا هیچ بنده ای را تنها نکن..
بابابزرگم نمیتونم باور کنم الان دیگه نیستی...نمیتونم باور کنم برای همیشه رفتی...چه جوری بیام خونت وقتی تو نیستی..چه جوری بیام وقتی این همه خاطره ازت دارم...وقتی نیستی بابابزرگم ...
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
وَالْعَصْرِ ﴿۱﴾
إِنَّ الْإِنسَانَ لَفِي خُسْرٍ ﴿۲﴾
إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ ﴿۳﴾
به نام خداوند رحمتگر مهربان
سوگند به عصر [غلبه حق بر باطل] (۱)
كه واقعا انسان دستخوش زيان است (۲)
مگر كسانى كه گرويده و كارهاى شايسته كرده و همديگر را به حق سفارش و به شكيبايى توصيه كردهاند (۳)